پرستو ها

ای که به شبهام صبح سپیدی بی تو کویری بی شامم

پرستو ها

ای که به شبهام صبح سپیدی بی تو کویری بی شامم

ناراحتم

ناراحتم اما نمی دانم چرا

شاید از این شاید از آن اما نمی دانم چرا

می دانم آنهاکرده اند وحشی پاییزی تو را

قلبی که روزی شیشه بود با تکه سنگی می شکست

اکنون خودش سنگی شده

وحشی صفت می شکند قلبی دگر

تنهایی

تنهایی ام در تو خلاصه می شود

شورم همه زندگی ام در تو خلاصه میشود

تنها که می مانم منم با کوله باری خاطره

سبز است اگر در تو خلاصه می شود...

 

در پس آینه ها

من به دنبال خودم می گردم

که در این ثانیه ها خلوتم پر بکم

و از این آینه ها می پرسم

من که هستم اکنون

و از این جا نروم تا نیابم این جواب

من به دنبال کسی می گردم

که افق را بنماید بر من

و در آن سوی خیال

در پس آینه ها تو نمایان هستی

ستاره

تنگ غروب که می شه یه آسمون ستاره م

وقتی تو رو می بینم یه آسمون ترانم

باور به کن که گریه دیگه جایی نداره

با بودنت عزیزم پر می شم از ستاره

تو آسمون من باش تا من باشم ستارت

یه زره از هواتو یه ابره پاره پارت

 

 

چی مونده

چی مونده از تو باقی

بجز یه قاب چوبی

که می گذارم تو تاقچه

بمونه یادگاری

چی مونده از عشقمون

یه کاغذ خط خطی

حتی اونم نمونده برای هم صحبتی

من همونم پرنده

با بالهایی شکسته

تو هم همون ترانه که انگار عشقو باخته

بی تو

پرستوی دلم باز به سویت کرده پرواز        

دلم بی تو ندادرد نای پرواز

در این ماءمن چه تنهایم بدون تو

بدون تو بدون رد پای تو

منم اینجا چو شیرین و چو فرهاد

عالم گسترده ام بر بستر باد

M&F